قالب سبز


Berry Memories
A beautiful and shiny place
لوگو دوستان

سلاااااااااام🌻💖

دلم خواست یهویی بیام اینجا و یکم حرف بزنم.

زیاد ماجرای خاصی رخ نداده، فقط همینجوری خوشحالم و اومدم چرت و پرت بگم😁

اول از همه، ومپایر دایریز منو دیوونه کرده، مخصوصا کرکتر دیمن😭 تک تک حرکت ها، تک تک کلمه هایی که دیمن میگه، جز به جز نگاه هاش، اصلا همه چیزش جذاب و کاریزماتیکه🥺 واقعا من دیگه تلف شدم...

خیلی دوست دارم یروزی گردنبند گل شاه پسند الینا خانم هم بخرم چون خوشبختانه تو ایران چند تا شاپ یافتم که میفروشن. کلا این سریال اکسسوری هاش خاصن، از گردنبند الینا گرفته تا انگشترای دیمن و استفن✨️

وقتی که ومپایر دایریز رو شروع کردم، فکر نمیکردم انقدر جذبش بشم. واقعا جزو بهترین سریال هاست و بشدت الان دوستش دارم و عاشقشم🥲 دیگه یه سریال چه قدرتی داشته که منی که از خون آشام و این جور چیزا متنفر بودم، الان شیفتشون شدم🚶🏻‍♀️حتی دلم میخواد خودمم ومپایر باشم😂

پنجشنبه شب بعد از اینکه اینجا متنم رو گذاشتم، به این فکر کردم که چرا مردم توقعات زیادی دارن؟ مثلا همون ماجرای امتحان زبان که یه غلط داشتم. عامممم، یدونه غلط هم جایز افتخار نیست؟ اصلا کلافه شدم. چرا باید اون وسط معلممون بگه اوه سوفی هم از 30 نمره 29 شده عالیه. ولی خب حس ناکافی بودن بهم داد این موضوع و من انگار مدت هاست تو این حس غرق شدم. کسی نیستم که زیاد به بقیه بگم که آره شماها بهم حس ناکافی بودن دادین ولی خب با این مسئله گاهی زیادی درگیرم. موضوع دیگه ای که گاهی باعث میشه از خودن خوشم نیاد، حرف زدن زیاده. تو فارسی نمیشه معادلش رو پیدا کرد ولی خب تو انگلیسی میشه oversharing *زیاد اطلاعات دادن راجب هر چیزی* درسته من در کل با آدمای عادی و غریبه خیلی کم حرف میزنم ولی با آشناها و کسایی که سال هاست میشناسم و خیلی نزدیکم بهشون، ممکنه بعضی وقتا زیاد حرف بزنم و بعدش پشیمون بشم. الان یکم احساس بهتری نسبت به این موضوع oversharing دارم ولی گاهی باز هم به فکرم میاد که دارم زیاده روی میکنم و کارم درست نیست. شایدم اینجوریم چون بیشتر اوقات ساکتم و وقتی یکم زیاد حرف میزنم اینجوری میشه. اکثر اوقات شنوندم تا گوینده و خب زیاد مشکلی هم باهاش ندارم.

بیاین کلا موضوع قبلی رو ول کنیم، تا فردا میشه راجبشون حرف زد و ایده داد ولی الان حوصلش رو ندارم😶 دلم میخواد امروز یکم به ناخن هام برسم و رنگ لاکشون رو عوض کنم بعد دو هفته. این فاجعس چون من از اول تابستون با خودم قرار گذاشته بودم هر یک هفته یبار اونم روز دوشنبه یا سه شنبه رنگ لاکام رو عوض کنم ولی الان خیلی وقته گذشته و روتین رو خراب کردم🤨 از یطرف دیگه دلم میخواد با دوستم برم بیرون. ایده ای ندارم که کجا بریم و چیکار کنیم فقط امیدوارم مثل سری پیش ماجراهای عجیب پیش نیاد🚶🏻‍♀️میدونید من تو ذهنم همیشه کلی ایده و برنامه هست که خیلی قشنگ و رویایین ولی انجام نمیدم. یه عادت مزخرف دیگه من اینه💀 صد ساله میخوام برم یه جاکلیدی بخرم هنوز نخریدم. میرم بیرون و پول هم دستم هست ولی ذهنم میگه حالا باشه سری دیگه... کلیدای بدبخت قرن هاست منتظرن خوشگل بشن ولی ذهن من توجهی نداره😭

من دیگه برم که کار دارم... امیدوارم هم روز خوبی در انتظار من باشه و هم برای همه آدمای کره زمین!🌻🌏

[ جمعه چهاردهم شهریور ۱۴۰۴ ] [ 8:6 ] [ Sofia Malikson ]

.: Weblog Themes By GreenSkin :.

درباره وبلاگ

من سوفیام و میتونی بهم دختر آفتاب گردون هم بگی🌻💖
اینجا معمولا خاطراتم و یا هر چیزی که از نظرم جالب بوده و تجربش کردم رو مینویسم و باهاتون به اشتراک میزارم😇
امیدوارم از نوشته هام خوشتون بیاد💞