بعد مدت ها درود!😂
انگار سال هاست که اینجا نبودم...
خب، آخرین باری که براتون از خودم نوشتم، اول مهر ماه بود. درست قبل از اینکه برم مدرسه و سال دوازدهم رسما شروع بشه. الانم که ۱۶ آبان هستیم و تقریبا یک ماه و چند روز از اول مهر گذشته👀
راستشو بخواید، اینجا تو ذهنم همچنان تو این مدت بود و خب خیلی هم دلم میخواست که بیام و راجب این سال آخر و کلا هر چیزی که تجربه میکنم بنویسم اما انگار یه نیرویی مانعم میشد. در حدی این نیرو قوی بود که حتی تو دفتر خاطراتم هم چیزی ننوشتم تو همین مدت!
اوایل مهر که کلا انگار داغون شده بودم. درست همون روز اول مهر بعد از اینکه از مدرسه برگشتم خونه حالم بد شد. انگار یه چیزی شبیه بغض تو گلوم بود و داشت خفم میکرد. نمیدونم اصلا چه حسی بود. فقط میدونستم که داشتم کم میوردم در مقابل زندگیم.
اما لحظات خوب هم قطعا داشتم. آلبوم تیلور
اومد، گهگاهی با صحبتای بچه ها و شوخی هاشون خندیدم، با ومپایر دایریرز همچنان روزام رو سپری کردم، رفتم بیرون با دوستام، کتابخونه ثبت نام کردم و کلی چیزای دیگه😁
در کل، هم خوش گذشت و هم یکم بد گذشت!
هنوزم نمیتونم بگم که حالم واقعا عالی و توپه اما از روز اول مهر و حال بدی که داشتم قطعا بهترم. امیدوارم شماها هم لااقل حالتون نسبت به گذشتتون بهتر باشه :)🌻
فعلا این متن کوچیک رو داشته باشید به عنوان ظهور دوباره من🌚 قراره از فردا دوباره همه زندگیم رو اینجا براتون بگم🚶🏻♀🤨
فعلا بای و بوس به روی ماهتون✨🩷